بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

این بهینای فسقل

1392/2/28 15:00
نویسنده : الهام
164 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه فسقل نیستی ها واسه خودت خانومی شدی رفت

پنجشنبه صبح من داشتم ظرف هارومرتب می کردم شما هم داشتی طبق معمول تو کابینت هاسرک می کشیدی ووسایل راازاین کابینت به اون کابینت انتقال می دادی منم مشغول کارها یک ثانیه دیدم صدات نمیادنگاه کردم دیدم ای واااااااای تمام ظرف عسل راخالی کردی روی زمین .............................

دلم می خواست یک دادی بزنم ولی تاپنج راشمردم وبعدباحالت عصبانیت به شماگفتم چرامامان دست به اینها می زنی حالاباحالت بهت زده به من نگاه می کنه میگه مامان ------------خندم گرفت وشماهم ازخنده سوئ استفاده کردی ودستهای عسلی تو کردی تو دهن مامان

همان موقع زنگ خونه هم صداش دراومدفکرکردم عمه است امامادربودند ومهربدحالادیگه مهربدودیده بودی مگه می گذاشتی بشوریمت باکلی مشکلات خانوم راشستیم دادیم دست مادر

خیلی به مادراصرارکردم ناهاربموننداماقبول نکردندوپدراومددنبالشون وشماهم پشته سرشون به گریه این بودکه من وشماهم رفتیم وهمراه بابافیروز برگشتیم

ظهرکه اصلا نخوابیدی شب خانه عمه دعوت بودیم دوباره رفتیم حمام گفتیم شایداین جوری یکم بخوابی  شب سرحال باشی که بازم نخوابیدی اماتو ماشین خوابت برد ماهم یک نیم ساعتی داخل کوچه ایستادیم تاشمااستراحت کنی

خانه عمه هم که دیگه حسابی شیطونی کردی شامم که نخوردی وساعتم 12 بودکه خوابیدی-------

جمعه خواستیم بریم خانه مادرکه مادرنبودند نمی دونم مهربدرابرده بودندبامتین کجاولی  من تاظهرصبرکردم ولی خبری ازمادرنشدواین بودکه راهی خانه مامان بتی شدیم عصرهم رفتیم پارک زنگ زدیم مادرهم اومدند اخه باباودایی وپدرجابی کارداشتندرفتند وماهم زنانه رفتیم پارک

شبم دوباره یک عالمه ماست مالی کردی خودت راو مثل شب قبل 12 خوابیدی اماامروز صبح 9.45 ازخواب بیدارشدی و الانم یک ساعتی هست که خوابی خداراشکر

امروزمادر زنگ زدند گفتندبیا اونجاولی قبول نکردم اولش ناراحت شدم اماالان که می بینم شماخوابی خوشحالم که ماندم خانه وشماداری استراحت می کنی

1

همه چیزتو خانه گم میشه چرا؟ازدسته شما هرجایی که فکرکنی سرک می کشی یک چیزی برمی داری میگذاری یک جایه دیگه مثلا کنترل راداخل کشو میشه پیداکرد لگوهارادخل کابینت هامی بینی چند روز پیش دریخچال رابازکردم یک چیزی افتادتانگاش کردم دیدم خرس خانوم طلا بود یعنی دیگه اووووووووووووووووووووووووووف

ماست

ماست خوردنش روببین

34578

اینم شیطونی های جدید

8

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله عاطفه
28 اردیبهشت 92 17:56
کلی حال کردم


دلمون واست تنگ شده خاله جون