بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

اینروزها

1392/4/5 17:44
نویسنده : الهام
199 بازدید
اشتراک گذاری

اینروزاخانومی شدی واسه خودت مخمل خانوم

به عقب میگی عبق

اینقدرقشنگ میگی آقا -خانه مادربودیم لب پنجره توکوچه یک مردی باکلاه سفیدداشت ردمیشد شماهی میگفتی آقا- آخه توی استیکردیواره اتاقت کشتی حضرت نوحه من حضرت نوح رابه شماگفته بودم آقاوازاونجاکه حضرت نوح یک پیرمرد باریش وموهای بلندسفیده حالاشما هرکی کلاه سفیدداره میگی آقا

دیگه اینکه اگه کسی که شما کمتردیده باشیش بیادطرفت گاردمی گیری وشاکی میشی اماتوی پارک واسه همه خانوم هادلبری میکنی باهاشون دکی میکنی بای بای میکنی ماه نشونشون میدی خلاصه که لوندی میکنی امافقط واسه خانوم ها باآقایون مشکل داری تامی بینیشون راهت راکج میکنی مبادا یک نگاه به دخملم بندازند اوووووووه کی میاداین همه راهو

خوابیدنت خوب شده اماهنوزهزاربارازخواب بیدارمیشی صدامی زنی مامانه تامن نیام یکسره میگی مامانه وقتی اومدم دستات رامیکونی تودهن من دوسه دوری باتفهای من -اه حالم بدشد- بازی می نی بعددوباره می خوابی روز باشه اصولا نیم ساعت به نیم ساعت بلندمیشی اماشب هایک ساعت به یک ساعت

1

عاشقه آب بازی هستی جدیدا خودت میزنی به درحمام میگی بایی یعنی بازی

بعدحتمابایدیکی دوتاعروسک هاتم ببری  حالابردنش به یک طرف اینکه می خوای بعدش که خیس هستندبیاری شون بیرون خیلی وحشتناکه

2

بانقاشی هم حال میکنی البته بیشتردوست داری مدادهاروبندازی این طرف اون طرف

3

4

5

این سه تاعکسم نتیجه چسبیدن های شمابه مامان بینواست یک لحظه بیخیالم نمی شه یکسره میگی مامانه مامانهمامانه 

این میشه که غذانمک میزنی ظرف میشوری

جمعه رفتیم بازارگل بامادروبابافیروز بابایی گفت من نگهش می دارم توانتخاب کن تمام بازار محوتماشای مابودند به محض دورشدن من تندتند میگفتی مامانه مامانه

آخرشم تسلیم شدیم من شما راگرفتم وباباگل خرید

6

7

8

کتاب هاتم دوست داری برگ میزنی اول من بایدبخونم به روش مامان الهامی بعدخودت شروع میکنی به خوندن برگ می زنی ومرتب کلمات به زبونه بهینایی می گی

8

9

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیه
5 تیر 92 18:01
نازی نازی