بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

واکسن 18ماهگی

1392/6/18 2:12
نویسنده : الهام
173 بازدید
اشتراک گذاری

totalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-a2.giftotalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-n.giftotalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-i.giftotalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-h2.giftotalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-e.giftotalgifs.com alfabeto-atualizvogalpula gif gif jokers-b2.gif

 

اول عکس های دیروز رابگذارم که دخملم کلی بازی بازی کرد

 

1

 

عشقه این هستی که یک چیزی رایک جایی ثابت نگه داری کلی تمرکزمی کنی اگه شد که باصدای بلند میگی وااااااااااای مامان نششده یعنی نشسته

 

2

اینم خانه ی خاله بازی بهیناالبته خیلی اهله خاله بازی نیستی 

شایدم بعداعلاقه پیداکنی 

3

بیشترترجیح میدی مثل عکس بالا یک جایی راپیداکنی که قایم بشی بعدیکهوپیدابشی کلاعاشق بازی های پرجنب و جوش هستی

امابگم ازواکسن lijn5.gif

صبح من وتو وبابامثل همیشه رفتیم بهداشت پرونده روپیداکردیم وچکاب و رفتیم واسه واکسن چندتاعروسک بالای تخته واکسن آویزان بود smiliey.gifبااون هامشغول بازی شدی همین طورکه باهات بازی می کردم واکسن رادرپای مبارک فروکردن36_2_8.gif قبلش هم قطره فلج اطفال بهت دادند ای خداتمام درمانگاه روی جیغ بود خدایی شم بدزد کلی شعروغزل خوندیم واومدیم خانه باباهم رفت سرکارحالاگریه  گریه که بیرو

یعنی بریم بیرون گفتم میرم سبزی هم می خرم حالالباس تنت کردم دیدم واااای من که کلیدندارم خوب نمی ریم گریه ها که بریم بیرو36_2_58.gif

دل روزدمم به دریا که دروباز می گذارم میرم ومیام رفتیم  مغازه بعداز کلی استرس بابت خونه

رسیدیم حالا سبزی که مامان می خواست نداشت ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکمک36_2_12.gif

یکم سبزی خوردن خریدم ورفتیم خانه دم در خوردی زمین نمی دونی چه جورگریه می کردی  گفتم شاید استامینوفن خورده خوابش میاد اومدیم خوابت کنم دیدم خیر 36_2_24.gif

پدرواسه ناهارقراربودبیادخانه ما حالامگه ازبغل می اومدی پایین که من ناهاردرست کنم خلاصه یک دستی ناهاردرست کردم ورفتیم بازی هردفعه مابین بازی هم الکی گریه می گرفتی بهونه می گرفتی 

بالاخره پدر اومدورفت یک زنگ زدم به دوست مون که نی نیش هم سن شماست تاتبادل اطلاعات کنیم نی نی اونم مثل شماناآرومی می کرد رفته بودخونه مادربزرگش ...

دخملیم هم خوابید ساعت 6بیدارشد وکلی ناراحت بود مامان بتی هم زنگ زدگفت شب میانداینجا حالاباباکلی سبزی خریده بودبایدبسته بندی می کردم شام می پختم خونه مونم نامرتب بهیناهم مریض تب داشتی پاهاتم درد می کرد به محض اینکه می گذاشتیمت پایین گریه می کردی

دلم می خواست1193378426-4313.gif

بالاخره آروم شدی و همرابابارفتی کوچه ---منم مشغوله کارهاشدم

گفتم حالابابایی اینها بیاند خوشحال میشی اولش خوشحال بودی امابعدش دوباره گریه وبداخلاقی ها شروع شد...

خوب بالاخره تموم شد اما الانم استرس دارم حانوم حانوما تب کرده بدن دردهم داره امیدوارم فرداخوبه خوبه خوب باشه ...عجب واکسن کوفتی 36_5_4.gif

هردومون خسته شدیم 

حالافرشته ی مامان خوابه ولی مامان بیداروبی خواب شده ازخستگی  خوابم نمی بره سرم پاهام کمرم کلا خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خسته امممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پيمان
18 شهریور 92 5:20
سلام بيا وبلاگم ونظر بذار




سلام من چندباری سعی کردم بیام وبلاگتون اما موفق نشدم شاید آدرس رادقیق نگذاشتید