بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

یک روز برازاتفاق

1393/11/17 7:57
نویسنده : الهام
389 بازدید
اشتراک گذاری

عجب روزی بود کلی اتفاق افتاد ازصبح مادرگفته بودبریم اونجاطبقه معمول هر5شنبه صبح که بابامی خواست بره سرکارماهم رفتیم وبه بشت درهای بسته رسیدیم هیچ کس خونه نبود تواون موقعیت مامنتظره مادرشماهم بشته سرهم دیالوگ بیرون می دادی فکر کنم جیش داشته مادر.......خوب بریم خونه خاله مسا .....دم درروزمین نشسته بودی میگفتی اصلا این مادرازدستش ناراحتم من.....خیلی بس چقدرصبرکنم.......اووووووووووووووووف یک نفس غرغر....کلی سردبودمنم لباس شماروعوض نکرده بودم دیگه بدتر....خلاصه برگشتیم خونه......یکمی خودت بازی کردی گفتی می خوام برم حمام هنوزباتوحمام نگذاشته خوردی زمین .....کلی گریه کردی اماخوب به خیرگذشت ...هنوزتواوج گریه بودی که بازم خواستی بری آب بازی قایقت روگذاشتم بشینی توش که نخوری زمین ......حمام تمام شد اومدیم بیرون قایقت روآوردم بیرون گرفته بهباد بخاری برقی سوراخ شد حالادوباره گریه که قایقم خراب شد....آرومت کردم گفتی بریم بازی کلی توب بازی کردیم حلقه مامان رواززیرتخت بیداش کردی گفتی بیا حلقه بازی شماسازدهنی می زدی منم حلقه بعدجاهامون عوض می شد ...من داشتم حلقه می زدم دویدی به طرفه من وحلقه خوردتوی صورتت ودماغت زخم شد بعدازکلی گریه ویخ ومراحل آروم کردن گفتی بریم بارک ....توبت هم بردیم کلی بچه هاداخل بارک بودن وکلی خوش گذشت بهت که یکدفعه متوجه شدیم توبت نیست ...بعدازکلی گشتن یک خانومی گفت یک خانومه دیگه ای برد ازاون طرف هم رفت وبه این ترتیب توب هم گم شدودرنهایتم خرگوشت رو گم کردی وبالاخره شب شد وروز کسایی به آخررسید...

پسندها (1)

نظرات (0)