سورپرایز
یک روزجمعه خونه مامان بتی بودیم طبق معمول هرجمعه
خاله مهین ایناگفتن میان اونجا وقتی اومدن شمادرگوش من گفتی
مامان مگه این خانومه مامان بزرگ آواخاله مهین نیست پس آواکجاس
قربونت برم من
هنوزیک ربعی ازحرفت نگذشته بودکه زنگ درخونه بصدادراومدودیدیم آواهم اومدوقتی بهت گفتم آوااومده کلی ذوق کردی وگفتی فکرکنم آوامن روسورپرایزم کرده..
بعدکه آوارفت خونشون کلی اسب سواری کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی