این روزهای دخملی
سلام مامان جان
این چندروزنشدواست بنویسم ببخشید گفتم میرم ورزش اینکه وقتی شما خوابی من میرم ووقتی خانه هستم کمتر فرصت می کنم ببخشید قربونت برم
حالا از ٥شنبه شروع می کنم شب رفتیم خانه مامان بتی زن عمو باباهم آنجابودند شب آرمین واسه همه گیتارزدوآهنگ خوند شماهم درکمال تعجب محوتماشای آرمین بودی عمه هم ازشما فیلم گرفت وعکس آخه مامان دوربینش راجا گذاشته بود وقتی گرفتم میگذارمش که خودت ببینی چقدر بامزه محو آرمین بودی
هفته ژیش روزدختربود رفتیم واسه دخترم هدیه بخریم اما نشد یک کاری پیش آمدمجبورشدیم زود برگردیم خانه این بود که صبح قبل ازاینکه بریم خانه مادر رفتیم خرید وباباواسه دخترم این ها روخرید
بعدهم رفتیم خانه مادر ودخترم خیلی خیلی دخترخوبی بود شب به پیشنهادمادر رفتیم خاقانی پیاده روی بابا رفت خانه مامان بتی ومابامادروپدررفتیم کالسکه ات راهم نبرده بودیم این بود که بغل حسابی کیف می کردی البته پدرهم حسابی بهت حال می داد آخه می رفتی بغل پدر چنگ می زدی عینک پدررابرداری من هم مرتب ازت می گرفتم وپدر من رادعوا می کرد که چیکارش داری بچه کنجکاوی میکنه
من رفتم داخل یک مغازه وقتی برگشتم پدرتعریف می کرد که چه جوری برگ درخت راکندی وکلی باهم حال کرده بودین مثل اینکه شما بایک دست موفق به کندن نشدی وبعد از کلی تلاش اون یکی دستت راهم آزاد کردی وبرگ راکندی وکلی هم واسش ذوق کردی اولش خوب بود اما بعد دیدم بعد ازکلی مالیدن به دست ها وبررسی داری می بریش دم دهنت وچون پرازخاک بود ازدستت گرفتم وشما دیگه خاقانی راگذاشته بودی روی سرت وجیغ می زدی اینقدر که مامن مجبورشد بشینه گوشه کوچه ویه شما شیربدهکه گویا قهرکرده بودین وشیرهم نخوردین بعدبغلت کردم وواست شعر خوندم آروم شدی اما قرقرمی کردی پدربغلت کردند وباهم می دویدید یکم آروم شدی اما پدر خسته می شدند وشما دوباره گریه می کردی البته خوابت می آمد وداشتی بهانه می گرفتی اومدی بغل مامان وخوابیدی وقتی خوابت سنگین شد ژدر شماراگرفتند و چون پیاده رفته بودیم حسابی دستمان دردگرفت ممنون پدر نمی دونی چقدر خوب بغلت کرده بود صاف صاف انگارنه انگار که بغل هستی درست مثل یک تخت نرم نرم خلاصه یک ساعتی خوابیدیشب هم مهربد آمد و عروسکی که واسه شما درست کرده بود رانشان داد تازه جوراب هم واست خریده بود مادرتعریف کردند که رفتندواسه مهربد که بایدبره مدرسه خرید ومهربد اصرارداشته که واسه بهیناهم یک چیزی بخرند واین جوراب ها رابرای شما خریدند