امروزه من ودخترم
سللللام خانوم گل خوب که هستی حتما
امروز یک دخترماه بودی مامان داشت یک خانه تکانی کوچک می کرد توهم حسابی با بهم ریختگی ها حال کردی یک عالمه چیز های جدید دوروبرت بود کلی باهاشون بازی کردی
البته غافل هم شده بودم ازت کاغذ هم خورده بودی وای وای ازاین دختر بلا
وقتی کارهام تمام شد می خواستم کف اتاق راتی بکشم یکمی نق زدی منم بغلت کردم درکمد باز بود مدام دست وپامی زدی بری داخل کمد منم گذاشتمت داخل کمد خواستم یکم سربه سرت بزارم ببینم چیکار می کنی در کمد رابستم چندثانیه بعد بازکردم تادرکمدرابازکردم اینقدرذوق کردی که مامان خستگی از بدنش آمدبیرون الهی فدات بشم من
تازه شب هم که بابا آمدواسش تعریف کردم باباگذاشت شماراداخل کمد تاگذاشتیمت هنوزدرکمدرانبسته بودم که صدای خندت بلند شد وباباکلی واسه دخترش ذوق کرد خلاصه که امشب کلی کمدبازی کردیم
اینم عکس هاش
وای چرالباست کثیف ببخشید مامان جان امروز یکمی از شما غافل بودم
اینم اسباب بازی جدید البته جعبه ماکارونی است که شما خیلی بهش علاقه داری تمام عروسک واسباب بازی هات را از سوراخ هاش می اندازی توش بعد هم یکی یکی درمیاری می اندازیش بیرون قربونت برم که اینقدرقشنگ بازی می کنی
راستی امروز دستت راگرفتی به لبه تختت وبلند شدی من تا اومدم ازت عکس بگیرم تپی افتادی پایین
آخی پشتت درد گرفت ؟ اما گریه نکردی فقط باتعجب به من نگاه می کردی که این طور پریدم به طرف کمد !!! می خواستم دوربین رو بردارم شاید اگه این طور ذوق نکرده بودم تو هم ولو نمی شدی کف تخت؟؟!!
خیلیییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم
یک عالم همه می دونند که عاشقتم