چهاشنبه سوری
سلام خوشگل شیطونه بلا
اولین چهارشنبه سوری باحضورتان واقعا آتشین بود
مهمان خاله مهرنازدخترخاله بابابودیم وجای همه خالی خیلی هم خوش گذشت کلی از روی آتیش پریدیم وخداراشکر خیلی خیلی خوش گذشت
اولش که رسیدی م شما خواب بودی به محض رسیدن از صدای ترقه وسوت شمابیدارشدی حسابی دوروبرت رو برانداز کردی والبته باچاشنی غریبی . نمی دونم چراهر مردی راکه می بینی کلی ازش می ترسی مخصوصا اونهایی راکه دفعه اول می بینی
کم کم یخت آب شدو شیطونی هات شروع شد باهم دوتایی ازروی آتیش ژریدیم وحال کردیم ازاون خنده بلندهامی کردی که فش فشه صدادارروشن کردند وهمه باهم جیغ کشیدیم .جیغ کشیدن هماناوترسیدن خاله ریزه مان هم همان
دیگه مگه آروم میشیدیرفتیم داخل ساختمان یکم که آروم شدی برگشتیم به جمع بقیه ودیگه خداراشکر نترسیدی هیچ دیگه بی خیال بازی هم نبودی
آوا یک دوچرخه داشت که شماخیلی دوستش داشتی ولی آوایکم روی وسایلش حساس بودوبعضی مواقع اسباب بازی هاش راازشما می گرفت
دوربین بردم هاولی متاسفانه عکس نگرفتم فقط عمه افروز عکس گرفت که قرارشد ازش بگیرم واست میگذارمش بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس