بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

تعطیلات نوروز 1392

1392/1/19 14:05
نویسنده : الهام
516 بازدید
اشتراک گذاری

الان که می نویسم 14 فروردین وشما بعداز13روزفعالیت های متعدد یک استراحتی به بنده حقیردادین ومن که مخلص شماهستم دارم واسه شما ازبلاگیریهات مینویسم

1392.1.1موقع تحویل سال خانه خودمان بودیم وخیلی هم خوش گذشت اولش قراربودخانه مامان بتی باشیم به همین دلیل وسایل هفت سین آماده نکردیم که به دلایلی نشد وماندیم خانه و من وباباخیلی سریع تمام هفت سین راجورکردیم وموقع تحویل سال سه تایی باهم دست می زدیم ونانا می کردیم

امیدوارم تاآخرسال شادوسالم ودرکنارهم باشیم

بعدازسال تحویل رفتیم خانه مادربزرگ بابافیروز وعمه هاوعموهابودند وسال نورابه همه تبریک گفتیم وشماحسابی غریبی کردی خداراشکرخانه مادربزرگ حیاط داشت ومن وشما رفتیم حیاط باگلهابازی کردیم آرمین هم آمد وبعدبابا آمد ومن رفتم داخل

مامان بزرگ 4هزراتومان به دخملم عیدی داد مرسی مامان بزرگ همیشه زنده وسالم باشی

بعدش اومدیم خانه مادروپدرعیدمبارکی گفتیم مادر وپدرهم

١٠٠تومان به شما عیدی دادند (خوش به حالت یکم پولات روبه منم میدی)

همیشه فکرمی کردم خیلی اذیت می شی مرتب پشت سرهم بری دیدوبازدید ولی اصلا اینطورنبود خیلی هم خوش حال بودی فقط یکم غریبی می کردی که اونم بعد ازچندروز دیگه خیلی کم شد فقط نسبت به بعضی ار آقایون واکنش نشون می دادی البته نه شدید فقط درحدی که چپ چپ بهشون نگاه می کردی

خلاصه که رفتیم خانه مامان بتی روز دوم عید اولش قراربودناهاربریم بعد چون عمه افروز ناهار جایی بودندقرارشدشب بریم اونجا ٥٠تومان ازبابایی عیدی گرفتی

روزدوم شام خانه خاله بابافیروز بودیم پسرخاله ودرواقع دوست بابافیروز نامزدکرده بودند وچون آقامهران شهردیگه کارمی کنند ماهنوزنامزدشون راندیده بودیم واین بودکه خاله مهمانی گرفته بودندودرواقع معرفی عروس خانوم بود عکس هم گرفتیم ولی به دلایل قبلی فقط همین عکس رامیشه گذاشت خوبه مامان بتی هستندوگرنه دیگه هیچ عکسی نمی شد گذاشت

6

روزسوم رفتیم خانه آقاجان البته روز اول شب یک سری رفتیم اما روز سوم واسه ناهاراونجابودیم دیگه اونجام حسابی شیطونی کردی آخه بچه هازیادبودند

اینم پارکینگ خانه آقاجون که حسابی شیطونی کردین

به ترتیب از سمت راست :

پرنیا-بهینا-مهرنوش-متین -مهربدوپرهام که داخل کالسکش نشسته

آقاجان

اینم ماشین پرهام که شما خیلی دوستش داشتی و موقع برگشتن بازن دایی مریم تبادل اسباب بازی کردیم کوبه هوش شما رادادیم به پرهام وماشینش راگرفتیم البته امانت دادیم وامانت گرفتیم پس باید مراقب ماشین پرهام باشی ها...

ماشین

خانوم آقاجان هم بهت عیدی دادند

شب رفتیم خانه عمه مهوش عمه باباآقامرادهم به دخملم عیدی دادند

روز چهارم خانه عمه افروز بودیم خاله سوسن هم بادخترهاشون بودنداونجاهم کلی بازی وشیطونی کردی

اینم دخملم که اتاق آرمین یابه قول بهینا آربوراحسابی کثیف کرد

3

شب هم خاله عاطفه وعمو محمد مثل هر سال دعوت مان کردند رستوران هم سالگردازدواج شون بود هم چون تهران زندگی می کنند این طوری بازدید عیدشون هم حساب میشه البته امسال خانواده عمو هم بودند سال های فبل جداجدابود ولی امسال باهم بودیم -اولش خواستیم قبول نکنیم فکر می کردیم چون روز اصلا نخوابیدی شب اذیت می کنی اماخاله قبول نکرد اتفاقا شما وقتی آمدیم خانه خوابیدی تاهشت وبعد رفتیم فقط بین راه خراب کاری کردی ومجبورا درکنارخیابان دخمل رو عوضش کردیم رستوران خیلی قشنگی بود وچون قبلا حمام بود والان بازسازی شده بود وکاراییش تغییرکرده بودفوارهای آب دربین مسیر دیده میشده کهه واسه دخملم خیلی جذاب بود واصلا هم اذیت نکردفقط می خواست آب بازی کنه البته شام هم کم خورد

 

وبالاخره روز ششم خاله وعمه هاومادربزرگ پدربزرگ هادعوت شدند به چشن تولدفسقل خانوم خودم که خیلی هم خوش گذشت

اینم تزئینات تولد

1

5

یک دست محکم واسه خاله عاطفه که خیلی زحمت کشید ممنونم خاله جونم

این عکس یادبود تولددخملیم که خودم درستش کردم وبه هرخانواده  یکی به عنوان قدردانی از اینکه به تولددخملم آمدند دادیم

6

 

به دلایل مسایل حجابی فقط این دوتاعکس راگذاشتم

1

2

خلاصه که تا١٢هم رفتیم مهمونی و١٢هم و١٣هم هم رفتیم باغ دوازدهم باخاله و مادروپدروخانواده عمومحمد البته خانواده بابایی دعوت بودند که قبول نکردندو١٣هم باخاله های باباوعمه افروز ومامان بتی هردوروزش خیلی خوش گذشت وحسابی شما شیطونی کردی ١٢هم از تاب بازی سیرنمی شدی ١٣هم ازآب بازی----

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الناز مامان بنیا
18 فروردین 92 14:50
هیمشه شاد باشید