خدابه من صبربده
خدایایعنی همه مامانا اینطوری هستندصبح رفتیم بنویسمت کلاس رفتنه توکالسکه نشستی برگشتنه بغل بودی ومن یک دستی کالسکه می بردم رسیدیم خانه گریه گریه که نیاییم خانه باهزارتا ترفند اومدیم خانه خداتازه رسیدیم به لباس درآوردن که اونم موعضلیه بعد نوبت ناهاره که دیگه وحشتناک ترینه همه وسایل غذامی خورند بجزخانوم خانوما
یک ساعتی خواب دوباره بیداری ونخوردن هاو ...
حالابریم بیرون خرید خدای من توماشین که یکسره تکون و تکون
حالاازماشین بریم بیرون به همه چیزدست می زنه اصلا آروم قرارندارهبازم صبوری مامانه بوست میکنم قربونت میرم ...
دیگه بریم خانه شام بپزیم هی قرقرهی این دامن من رابکش هی این این بازم صبر...
حالانوبت غذاوای خدااولی روخوردآخ جونم دومی روهم خوردنه تفش کردسومی دهنش روبازکردامانخوردخدا
اه پیف کرده بریم بشوریمش می خواد آبهارابگیره منم می خوام بشورمش نمی شه حالاباهزارتامکافات شستیمش نوبت پوشک هی می خوابونمش هی پامیشه جیغ می زنه باصبوری ایستاده درحال بازی بازم پوشکت می کنم حالانوبت لباس وااااااااااااااااااای خدادیگه واقعا بریدم
این میشه که بابادخمله رامی بره ازاتاق بیرون منم گریه ونوشتن که آروم بگیرم ویگه برم واسه باباشام
خوش به حال اوناییکه این دنیاشون بهشته --------------------------------