نه ماهگیت مبارک خانوووووومی
بزرگ شدی خانومم نفسم تو عشقی توعمری توهمدم منی تو قلب وروح وتن منی یادشعر روح منی خمینی بت شکنی ... افتادم
دیروز سالگردازدواج من وبابا بود ولی من یادم نبود اصلا ولی بابا یادش بود حالافهمیدم چرااصرارداشت مامان خریدکنه 5شنبه صبح باباگفت بریم بیرون من گفتم بریم میدون امام اخه مامان عاشقه میدونه نقش جهانه قبل تترها که باباهم هنوز نبود بادوستهام خیلی می رفتیم واسه نقاشی واسه گردش یادش بخیربه یاداون روزهامی خواستم برم اما باباباتوجه به سابقه ی خراب شماموقع خرید موافق نبود ومی گفت یک جای دیگه منم گذاشتم به عهده بابا ورفتیم کوه صفه خیلی خوش گذشت هواهم که عالی بود
مرسی بابای مهربونم وقتی نشستیم ماشین شماخوابیدی بارونم گرفت دیگه همه چی ردیف بود خیلی خیلی عالی بود غذاهم گرفتیم واومدیم خانه شماهم بیدارشدی وخوردیم شماهم که عاشقه کباب یک سیخ ونصفی خوردی عاشقه ماهی خوردن وکباب خوردنت هستم جمعه هم رفتیم خانه مادر خاله مهسا ماهی شکم پردرست کرد دستش دردنکنه خیلی عالی بود دیروز واسه اولین باربیسکویت کرم دارخوردی به کرمش که رسیدی گفتی مامان فکرتنم بیتوییه خامه دایه