بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

سفر به شمال

1393/10/7 6:01
نویسنده : الهام
593 بازدید
اشتراک گذاری

داستان ازاونجایی شروع شدکه به همراه دایی محسن وخاله مهسا رفتیم که بریم تهران که بعدهمراه خاله عاطفه وعمومحمدبریم رامسر

توی راه یک جعبه شیرینی گذاشته بودیم بشته شیشه داشتیم میرفتیم شماهم توچرت بودی یک دفعه جعبه خوردتویه سرشماباحالتی عصبی جعبه روبرت کردی و گفتی اههههههههههههههه 

ماچهارتاهم که مرده بودیم ازخنده قیافه خیلی خنده داربود انگارکه چرتت باره شده بود totalgifs.com sleeping gif gif 51.gif

دیگه شدسوژهتاخوده تهران هرچی میشدمیگفتیم اهههههه

اصفهان که خوابیدی قم بیدارشدی وقتی هم رسیدیم خونه خاله یک بچه گربه دم خونشون بود خیلی هم لیم بود باباوشماهم کلی باهاش بازی کردین 

شمامیگفتی مامان چرافرارنمی کنه ..........فکرکنم خیلی شجاعه...قربونه اون تفکراتت بشم من نفسی تو

خونه خاله که دیگه ترکوندی قرارشدشب زودبخوابیم صبح زودراهی بشیمحالامگه شما می خوابیدی من که نفهمیدم چی شد خوابم برد اماوقتی بیدارشدم دیدم شماخوابی وخاله بیدارمیگم چرانخخوابیدی میگه اینقدربهیناحرف زدوقصه تعریف کردکه خواب ازسرم برید انرژی هسته ای مامانی تو قربونت برم ......

صبح راهی شمال شدیم توی راه کله خوردیم جایه همه خالی البته بهیناخیلی دوست نداره واسش بنیربرده بودم بعدهم که راهی شدیم یک جایی رسیدیم برازبرف بودبیاده شدیم عکس بگیریم دیگه نمی اومدی توماشین میگفتی می خواهم آدم برفی بسازم قربونت برم من برف ندیده.........

خلاصه باهزارتا طرفند راهی شدیم والبته رفتی توی ماشینه خاله به دهاتی که رسیدیم خریدکردیم و شمابازهم رفتی ماشینه خاله اماچیزی نگذشت که دیدیم عموچراغ می زنه فهمیدم شمامی خواهی بیای بیشه خودم  تابغلت کردم گفتی دلم واست تنگ شده بود بعد..خاله میگفت به من میگه ماشینتون بدمن رواذیت میکنه می خوام برم ماشینه بابام  78 رفتیم همون ویلایی که قبلا باآرین وخاله جوانه رفته بودیم تا رسیدیم گفتی خرگوشه کجاست  فوری رفتی سراغه باغچه بعدهم گفتی مامان چراآرین نیومد ....

اینم ازکله باچه خورون که البته خوشمزه نبودومال اصفهان خوش مزه تره.....اصلاکلااصفهان روعشق است...

  

اینجامبین راه که برف اومده بودوشمااصرارداشتی برف بازی کنی 

مامان آخه دستکش هایه من کو؟

وبی دقتی های مامان منجربه این شدکه دست کش های خودش روبده بهدخملیش......

 

فروشگاه دهاتی خریدکردیم وشمادیگه ول کنه تمبرهانبودی...شمکو.............

رسیدیم ویلای عمومازیارمعروف وشماتارسیدیم گفتی بس خرگوشه کجاست ومن درکفه حافظه ی شماماندم نفسیییییییییییییییییییییی

 

وجمع کردن وسایل طبیعت هم که تمامی نداره اصفهان توکاره چوبی اونجاتوکارسنگ بودی همش با.باباسراین موضوع درحال بحث کردن بودین والبته طبقه معمول بهیناخانوم برنده

داشتیم می رفتیم جواهرده بین راه این سگه رودیدی دیگه ولش نمی کردی

جواهرده اون بالاش برف اومده بودوخیلی باصفابود

 

بهینادرمتل قو

بهیناداره میره تله کابین والبته به قوله خودش تل هابببببببببببی 

شبش هم رفتیم شهربازی جاتون خالی عالی بود

فرداشم رفتیم گیسوم جایه همه خالی بووووووووووووودوخیلی خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)