سلام بایک دنیاتاخیر
داشتم وبلاگت رومی دیدم دیدم چقدرکم کاری کرده این مامان الهانه شخلته چی تارتردی ببخشیدمامان جان حالاهمش رویکهومیگم مهمونی بهسلامتی تمام شدوماهم رفتیم تهران قرارشدباخاله بریم باعمه برگردیم که خیلی هم خوب بود ولی ططولانی شد حسابی دلمون تنگ شده بود یک ده روزی مسافرت مان طول کشید اولین بار که نه دومین باربود بدونه بابامی رفتیم مسافرت ...اگه باباهم بودبهترخوش می گذشت . ناهارخونه مادربودیم پدرظهراومددنبالمون رفتیم ناهارروخوردیم وبعد ازناهار راهی تهران شدیم رفتنه توماشین همش باخاله وعمو بازی بازی کردی شعرخوندی بین راه مارال ایستادیم شمامیگفتی تهران اینجاست؟وقتی رسیدیم به عوارضی عموگفت دیگه رسیدیم تهران شمام که ازاصفهان مرتب پرسیده بودی ت...
نویسنده :
الهام
9:27